سخنان انديشمندان

تبلیغات

سخنان انديشمندان

بزرگترین اقیانوس جهان آرام است پس آرام باش تا بزرگ شوی   . {دکتر شریعتی}
دوست دارم با کفشهایم راه بروم و به خدا فکر کنم نه اینکه در مسجد بنشینم و به کفشهایم فکر کنم.{ دکتر شریعتی}
دنیا را بد ساخته اند کسی را که دوست داری دوستت ندارد،
و کسی را که دوستت دارد تو دوستش نداری ،وآنان که همدیگر را دوست دارند طبق آیین زندگی به هم نمی رسند این همان زندگی است و این رنج است{دکتر شریعتی}
بزرگترین دام بر سر راه موفقیت ،ترس است و تنها راه برای برطرف کردن ترس،روبه رو شدن با آن است  
{آنتونی رابینز}
کلید تغییر یافتن ،معکوس کردن چگونگی شکل گیری احساس رنج و خوشی است{آنتونی رابینز}
عاشق شدن:تمام وجود خود را برای دیگری صرف کردن.
برای رسیدن به موفقیت به خوشی آن بنگرید نه به رنج آن.

مرا کسی نساخت،خدا ساخت،نه آنچنان که کسی میخواست که من کسی نداشتم،کسم خدا بود،کس بی کسان.او بود که مرا ساخت ،آنچنان که خودش خواست،نه از من پرسید و نه از آن (من دیگرم).من یک گل بی صاحب بودم.مرا از روح خود در آن دمید و ،بر روی خاک و در زیر آفتاب تنها رهایم کرد.
D.r shariati


در آن روزها که آفتاب و باران بهم در می آمیزند،در آن شب های کویر که از آسمان ستاره می بارد و دشت دعوتی را با دل تو تکرار می کند،در سینه ی دشتی افق خونین را می نگری  و مسافری تنها از پنجره ی کوپه ی قطارش سال نو را در گریبان سپیده تحویل می کند،بیشتر از همه وقت،دشوارتر از همه جا احساس می کنیم که در این (مثنوی)بزرگ طبیعت (مصراعی)ناتمامیم،بودنمان انتظار یک (بیت)شدن!
D.r shariati
زندگی بدون استرس دیگر زندگی نیست.{هانس سلیه}
پروردگارا،تو قلب بیگانه را می شناسی که خود در سرزمین وجود بیگانه بوده ای!کسی را برایم بیافرین تا در او بیارامم
دردم درد (بی کسی)بود.
کودک شیرازه ی یک زندگی و پشتوانه ی یک پیوند است
{آنتونی رابینز}
لحظه ها را گذراندیم تا به خوشبختی برسیم اما غافل از اینکه خوشبختی همان لحظه هایی بود که گذراندیم!{دکتر شریعتی}
آنکه زیبایی دارد در جستجوی نگاه آشنایی است که بدان عشق ورزد{دکتر شریعتی}
اندیشه ای که جهان را به رنگ و طرحی دیگر می فهمد،(خود )را چشمه ی نهر های غیبی و صحرای ورزش های غریب می یابد ،تنها وتنها در جستجوی (آشنا)است.

گنه کردم .نکردم؟نکردم؟کردم!


 کاش اقلا در دریا می مردیم ،کاش به جای تابوت وکفن وکافور و قبر و لحد،هر گاه که مرگ به سراغ ما می آمد،نزدیکانمان،نه دوستانمان ما را بر قایقی می نهادند و بر دریا می انداختند و به دست موج می سپردند تا ما را به شتاب از ساحل،از خشکی و آدم های خشک خشکی دور کند و لغزان بر سینه ی موج تا قلب دریا برد،تا در آنجا،آنجا که آسمان از هر سو بر دریا فرود می آید و جهانی دیگر می سازد،تنهای تنها مرگ را دیدار می کردیم.ساکت و زیبا و آرام.بی شیون و نوحه و زاری و قیل و قال های راستین و دروغین عزاداران و تشییع کنندگان و مراسم غسل و کفن ودفن و سر خاک و تعزیه داری و شب هفت ولباس سیاه وگذاشتن ریش و غیره و غیره که همه دست در دست هم داده اند تا مردن را زشت کنند و تنها حادثه ی صمیمی و صادق و جدی و پاک و عظیم حیات ما را بر روی این زمین بیا لایند و با پست ترین تصنع ها و پیرایه های غلیظ و منفور زندگی در آمیزند...

تقدیم به دوستان عزیزم





مطالب مرتبط
بخش نظرات

برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:







.